تاریخ مختصر ایران در دوره قاجار
چگونگی به قدرت رسیدن آغا محمدخان قاجار
قدرت روزافزون قزلباش موجب شد که شاه عباس در صدد تضعیف قدرت آنان برآید. ایل قاجار در آن زمان به کثرت افراد و رشادت و دلیری و هم چنین جلادت و خشونتِ طبع معروف بود. شاه عباس از کثرت افراد ایل قاجار بیم ناک بود و تجمع آنان در یک محل را خلاف مصلحت میدانست لذا آنان را به سه دسته تقسیم کرد، و یک دسته را در قراباغ و گرجستان، دسته دیگر را در مرو و بقیه را در استرآباد اسکان داد. از این میان، دسته ساکن استرآباد قدرتی بیش از سایرین یافت و سرانجام مؤسس سلسلهی قاجار از میان ایشان برخاست. شاه عباس آنان را در حوالی استرآباد و در دو سوی رود گرگان و اطراف قلعه مبارک آباد جای داد. قاجار به دو گروه منقسم شدند گروهی در طرف بالای قلعه جای گرفتند که به یوخاری باش ها شهرت یافتند و دستهای در پایین قلعه بودند که از آنان با عنوان اشاقهباشها یاد میشد[1]. رهبری اشاقهباش با تیره قوانلو و یوخاریباش با تیره دولو بود و پیوسته بین این دو گروه بر سر تصرف چراگاهها و چارپایان نزاع در میگرفت(ورهرام1385: 39-40) پس از سقوط دولت صفوی در سال 1135ق (1722م) دستگاه حکومتی طهماسب دوم مرکز تجمع افرادی شد که از حکومت افغانها بیزار و به سلطنت صفویان وفادار بودند. از جملهی این افراد فتحعلی خان قاجار (قوانلو) بود. نادرقلی افشار نیز که در خراسان قدرتی یافته بود، به دعوت طهماسب دوم به سپاهیان وی پیوست. از زمان پیوستن نادر به طهماسب دوم نفاق و دشمنی بین وی و فتحعلی خان قاجار بر سر تصرف قدرت بیشتر آغاز شد. تا آن جا که شاه طهماسب به تحریک نادر قلی، فتحعلی خان را به قتل رسانید. در زمان حکومت نادر شاه قدرت اشاقه باش کاهش یافت و یوخاری باش به اوج قدرت رسید. اما مرگ نادر زمینه را برای به قدرت رسیدن اشاقه باش فراهم ساخت و محمد حسن خان پسرفتحعلی خان قوانلو قاجار که مدتها از ترس به ترکمانها پناه برده بود، حکومت استرآباد را به دست گرفت. و قدرت مجدداً در اختیار اشاقه باش قرار گرفت در جریان همین نبردهای داخلی یک بار محمد خان (آغا محمد خان) پسر محمد حسن خان به دست علی قلی میرزای افشار برادرزادهی نادر که به عنوان عادل شاه در 1161ق (1748م) به سلطنت رسیده بود افتاد و عادل شاه فرمان خصی کردن محمد خان را داد (1162ق) (ورهرام 1385: 41-43). در ابتدای زمام داری کریم خان جنگهای داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان، محمد حسن خان و آزاد خان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان شد. محمد حسن خان قاجار در آخرین نبردی که به منظور محاصره شیراز کرد از کریم خان و شیخ علی خان زند شکست خورد و به مازندران گریخت. شیخ علی خان زند به قصد سرکوبی قطعی وی به تعقیبش پرداخت. پیوستن دسته یوخاری باش به زندیه کار را بر محمد حسن خان سختتر کرد و سرانجام وی در میدان نبرد به دست امرای یوخاری باش به قتل رسید. کشته شدن محمد حسن خان، موجب شد که امرای اشاقه باش و آغا محمد خان و حسین قلی خان دو فرزند محمد حسن خان به ترکمنها پناهنده شوند. اما این وضع چهار سال بیشتر دوام نیافت، چه آغا محمد خان و حسین قلی خان را به دربار کریم خان آوردند و این دو در آن جا به عنوان گروگان ساکن شدند.(ورهرام 1385: 43-44) بدین ترتیب آغا محمد خان در دربار زند به سر میبرد و به انتظار سر آمدن دولت کریم خان بود تا سرانجام توسط عمهی خود از مرگ کریم خان آگاهی یافت و به بهانهای از شیراز گریخت. مرگ کریم خان به نابودی قدرت مرکز انجامید و کشمکشهای داخلی جانشینان کریم خان موقعیت مناسبی را برای فعالیت آغا محمدخان فراهم ساخت تا سرانجام پس از 15سال جنگ با جانشینان کریم خان بر اثر خیانتهای اطرافیان لطفعلی خان زند و با کمک وزیر او «حاج ابراهیم» کلانتر شیراز، بر لطفعلی خان غالب آمد و با کور کردن و کشتن شاه زاده زند در سال 1209قمری (1795میلادی) دولت زندیه را منقرض کرد. (ورهرام 1385: 52) آغا محمدخان نیز هنگامی که برای تسخیر مجدد گرجستان، پس از گذراندن لشکریانش از رود ارس با استفاده از مشکها و قایقها به هنگامی که طغیان بهاری آن بود و فتح قلعه شوشی در تاریخ شنبه 21ذیحجه 1211ق (18ژوئن 1797م) به دست سه تن از فراشان خلوت خود کشته شد.(ورهرام 1385: 55-56) هنگامی که آغامحمد خان به قتل رسید، ولیعهد دولت یعنی باباخان در شیراز مقیم بود، پس از شنیدن خبر قتل عمّ خود، با عجله به تهران آمد و در بیستم ماه صفر 1212به پایتخت رسید. حاجی ابراهیم کلانتر (اعتمادالدوله) با وجود مدعیان چندی که شاه جوان داشت در رساندن او به تهران و به دست آوردن زمام سلطنت، کفایت مخصوص به خرج داد و به همین علت هم به صدارت منصوب شد.(اقبال آشتیانی، بیتا: 765) باباخان برادرزاده آغامحمد خان، پسر حسین قلی خان جهان سوز در روز عید فطر 1212هجری قمری با نام فتح علی شاه قاجار در تهران رسماً تاج گذاری کرد.(اقبال آشتیانی، بیتا: 765) حسین قلی خان(پدر فتحعلی شاه) هم اوست که با برادرش آغا محمد خان در دربار کریم خان به سرمی برد و درسال 1184 توسط کریم خان به حکومت دامغان منصوب شد، وی که به علت بیرحمی وبیداد و سخت کشی جهان سوز خوانده میشد، به زودی برولی نعمت خود عصیان ورزید و در 1188ق در آسترآباد به دست ترکمانان به قتل رسید(اقبال آشتیانی، بیتا: 756) فتحعلی شاه، بنابه وصیت آغا محمدخان، چهارمین پسرخود، عباس میرزا را (تولد: ذی الحجه 1203ق) را درسال 1213ق به ولیعهدی برگزید و او را به فرمان فرمایی آذربایجان منصوب کرد و سلیمان خان اعتضادالدوله قاجار، برادر یکی از زنان خود را هم منصب اتابیگی او داد و میرزا عیسی فراهانی (میرزا بزرگ قائم مقام اول) را به وزارت او برگماشت.(اقبال آشتیانی، بیتا: 767)چ
در اواخر سال 1215ق، فتحعلی شاه نسبت به حاجی ابراهیم کلانتر (اعتمادالدوله) که قریب چهارده سال در دستگاه جعفرقلی خان و لطفعلی خان زند و آغا محمد خان قاجار و خود وی با قدرت تمام زمام داری کرده بود و در این مدت برادران و بستگان متعدد خود را در حکومت ولیات و امور دیگر دیوانی منصوب کرده بود، بدگمان شد، و برای قطع دست تسلط اعتمادالدوله و کسان او، امر داد که در یک روز وزیر و کلیه متعقان وی را دست گیر کردند. بعضی را کشتند و عدهای را کور کردند. حاجی ابراهیم کلانتر(اعتمادالدوله) به امر شاه کور شد، زبانش را بریدند و با این وضع ناگوار به قزوین تبعیدش کردند و در آن جا درگذشت[2] (اقبال آشتیانی، بیتا: 767-768) پس از عزل اعتمادالدوله، فتحعلی شاه مقام صدارت خود را در عهده میرزا شفیع مازندرانی از مستوفیان دربار گذاشت.(اقبال آشتیانی، بیتا: 768) در سال 1249ق (1833م) عباس میرزا درگذشت. قبل از مرگ عباس میرزا پسرش محمد میرزا هرات را محاصره کرده بود، ولی با شنیدن خبر فوت پدرش، دست از محاصره هرات برداشت و رهسپار تهران گردید و فرمان ولایتعهدی به نام وی صادر شد (ورهرام 1385: 65) و در سال 1250ه.ق (1834م). با مرگ فتحعلی شاه، محمد شاه به سلطنت رسید. و همو بود که در سال 1251ه.ق (1835م) قائم مقام دوم را که بنابر آن چه گفته شده، بنیان گزار جنبش اصلاح طلبی ایران در کنار عباس میرزا ولیعهد بود و پس از صدارت همّ خویش را مصروف نظم و نسق بخشیدن به اوضاع پریشان ایران کرده بود و عمدهترین خطایش محدود کردن ریخت و پاش و بذل و بخشش و هزینه های بیحد و حصر و بدون حساب و کتاب شاه و درباریان از کیسهی تهی کشور بود به قتل رسانید، و مرد بیکفایتی را به نام حاج میرزا آقاسی به جای او بر مسند صدارت نشاند. جهالت و خوش باوری این پادشاه و صدراعظمش موجب گردید که به امید حمایت روسها به خراسان لشکر بکشند و شهر هرات را به محاصره درآورند. حاصل این امر که همراه با کارشکنیهای مأموران بریتانیا و رفتار خصمانه و تهدید آمیز دولت انگلیس بود جداشدن افغانستان از پیکر ایران، به دلخواه انگلیسیها، در سال 1273ه.ق(1857م) بود. (آرین پور1355، ج2: 4) بقیه دوران سلطنت محمد شاه مصروف خوابانیدن فتنه های مختلف و آشوبهایی بود که غالباً توسط عمال استعمار و با تحریک سیاست خارجی در کشور پدید آمده بود. هم چون طغیان آقاخان رئیس فرقهی اسماعیلیه در سال 1256ه.ق قیام سید علی محمد باب[3] در سال 1260ه.ق. و فتنهی محمد حسن خان پسر الهیارخان آصف الدوله در سال 1263ه.ق (آرین پور 1355ج 4:2) محمد شاه در شب ششم شوال 1264 پس از چهارده سال و سه ماه سلطنت توأم با ضعف نفس و بیتدبیری در سن قریب چهل و دو سالگی درگذشت.(اقبال آشتیانی، بیتا: 818)
پس از فوت محمد شاه، ناصرالدین شاه میرزا ولیعهد که در این تاریخ شانزده سال بیش نداشت و در تبریز مقیم بود از طرف مهد علیا و نمایندگان روس و انگلیس به تهران فراخوانده شد. وی که در چهاردهم شوال 1264 در تبریز به جای پدر جلوس کرده بود، با کفایت و کاردانی میرزا تقی خان امیرنظام در 21ذی القعده سال 1264ه.ق (1848میلادی) خود را به تهران رساند. شاه قبل از ورود به تهران میرزا تقی خان امیرنظام را به لقب اتابک اعظم ملقب و به صدارت اختیار نمود.(اقبال آشتیانی، بیتا: 820) ناصرالدین شاه پس از 49سال سلطنت در حالی که در صدد تدارک جشن پنجاهمین سال سلطنت خود بود در روز 17 ذی القعده 1313در حرم حضرت عبدالعظیم به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد.(اقبال آشتیانی، بیتا: 848)
مظفرالدین شاه قاجارکه به سال 1269 تولد یافته و در سن پنج سالگی به ولایتعهدی انتخاب شده بود، پس از قریب چهل سال ولایتعهدی بعد از پدر به سلطنت رسید. از آغاز سلطنت مظفرالدین شاه تصدی اداره امور با میرزا علی اصغرخان امین السلطان بود، اما شاه وی را پس از هفت ماه صدارت در اواخر 1314 معزول نمود و امین الدوله را از آذربایجان به تهران خواست و ریاست وزراء را در یازدهم ذی القعده آن سال به او واگذاشت و در رجب 1315 او را به صدارت منصوب نمود.
از جمله وقایع مهم این دوره صدور حکم مشروطیت در چهاردهم جمادی الثانی سال 1324 توسط مظفرالدین شاه و تأسیس اولین مجلس شورای ملی ایران و تدوین قانون اساسی و توشیح آن در 14 ذی القعده همان سال بود. مظفرالدین شاه قاجار پنج روز پس از امضاء قانون اساسی درگذشت.(اقبال آشتیانی، بیتا: 854)
محمد علی میرزا که در 1289 در تبریز متولد شده و مادرش دختر میرزا تقی خان امیرکبیر بود در سال 1313 به ولیعهدی منصوب و به آذربایجان اعزام شده بود پس از فوت پدر به سلطنت رسید. وی که ابتدا بر قانون اساسی مشروطیت که پدرش امضاء کرده بود صحه گذاشت و قول داده بود از همه جهت با اساس مشروطیت همراه باشد بعداً تحت نفوذ کسانی از جمله امیر بهادرجنگ وزیر دربار، و لیاخوف روسی فرمانده قزاق خانه، با مشروطه از درِ دشمنی درآمد و در روز سه شنبه 23جمادی الاولی 1326 مجلس را به دست لیاخوف روسی و عدهای از قزاقان و سربازان سیلاخوری به توپ بست و سران مشروطه خواهان را تبعید و عدهای از روزنامهنویسان و ناطقین مشروطه را به قتل رساند، و بدین ترتیب مشروطه اول ایران که از 14 جمادی الاخری 1324 تا 23جمادی الاولی 1326طول کشیده بود از میان رفت و دوره استبداد صغیر شروع شد. مقاومت مردم در مقابل استبداد محمد علی شاه، سبب شد که بالاخره ملّیون در صبح 27جمادی الاخری 1327 تهران فتح کنند. پس از فتح تهران، محمد علی شاه با سفارت روس پناه برد و از سلطنت خلع شد.(اقبال آشتیانی، بیتا: 854 تا 857)
پس از پناه بردن محمد علی شاه به سفارت روس و استعفای او از سلطنت آزادی خواهان که سپه دار تنکابنی را به وزارت جنگ و سردار اسعد بختیاری را به وزارت داخله اختیار کرده بودند در روز 28 ماه جمادی الاخر1327 پسر دوازده ساله شاه احمد میرزا را به جانشینی پدرش برگزیدند و قرار شد تا موقع رشد شاه جدید، کسی به نیابت سلطنت نامزد شود. این سمت را موقتاً تا افتتاح مجلس دوم به یکی از روسای سال خوردهی خاندان قاجار یعنی عضدالملک سپردند. که وی در مجلس دوم در این سمت ابقا شد.(اقبال آشتیانی، بیتا: 857-858) در اثر بحرانهای متعدد داخلی و خارجی احمد شاه مجبور به یک سفر طولانی مدت به اروپا شد و دیگر از این سفر به ایران بازنگشت و بدین ترتیب به دوران حکومت قاجار عملا خاتمه داده شد و (ورهرام 1385: 87) با دسیسه های رضاخان و هم دستانش اکثر نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی برخی از ترس و گروهی به طمع مال و جاه و عدهای از سر سادگی و به امید بهبود وضع کشور طوعاً و کرهاً به مادهی واحدهای رأی دادند که طبق آن انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام و تشکیل حکومت موقت رضاخان پهلوی را تا تعیین تکلیف حکومت قطعی طبق نظر مجلس موسسان اعلام میداشت و بدین ترتیب انقراض سلسله قاجار را به ظاهر نیز ردای قانون پوشانیدند. مادهی واحده ی مذکور به شرح ذیل چند دقیقه پس از ختم جلسه نهم آبان 1304 شمسی برابر با سیزدهم ربیع الثانی 1344 قمری طی تلگرافی به همه شهرستانهای ایران ابلاغ شد:
در اثر شکایات واصله و اظهار عدم رضایت عمومی مادهی واحده ی ذیل که در جلسه نهم ماه جاری به تصویب مجلس شورای ملی رسیده، برای استحضار عموم اعلان میشود.(نایب رئیس مجلس شورای ملی - تدین)
ماده واحده: مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام، و حکومت موقتی را در حدود قانون و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند، تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسات است که برای تغییر اصول 36-37-38-40 متمم قانون اساسی تشکیل میشود. این قانون که مشتمل بر یک ماده است در جلسه نهم آبان ماه 1304 شمسی برابر سیزدهم ربیع الثانی 1344 قمری به تصویب مجلس شورای ملی رسید (نایب رئیس مجلس شورای ملی - سید محمد تدین) (مکی 1362، ج3: 469) در مورد تشکیل مجلس موسسان.
روابط ایران با غرب در دوره فتحعلی شاه قاجار
سرآغاز تأسیس سلسله قاجاریه در سال 1795میلادی، مصادف با تلاش بیوقفه استعمارگران غرب به منظور استثمار کشورهای غنی آسیا و افریقا و در اختیار گرفتن منابع طبیعی این کشورها برای تأمین مواد اولیه صنایع عظیم و روبه توسعهی غرب، پس از انقلاب صنعتی، و در اختیار گرفتن بازار مصرف تولیدات انبوه خود بود. قهراً ایران نیز در زمرهی کشورهای هدف بود و از چشم استعمارگران طماع غرب دور نمانده بود. عدم شناخت و ناآگاهی سردمداران ایران از ماهیت استعماری کشورهای غربی و بیاطلاعی دولت و ملت از حوادث بزرگ و دوران سازی چون استقلال آمریکا در سال 1776 و انقلاب فرانسه در سال 1789 و آثار مترتب بر آن، موجب شده بود که ایران هم چنان به غرب نزدیکتر شده و بیشتر در دام دسیسه های دول استعمارگر، گرفتار آید. اگرچه سرآغاز نزدیکی تؤام با انفعال ایران به غرب را باید در روزگار شاه عباس صفوی دید، اما اوج گرفتاری اسف بار ایران در دام استعمارگران غرب، که حاصل ساده لوحی و خیانت پیشگی گروهی و از زمام داران کشور بود، در زمان فتحعلی شاه قاجار محقق شد. این وابستگی، در طول دوره حکومت سلاطین قاجار، منجر به عقد قراردادهایی شد که حاصلی جز ندامت و خواری و سرخوردگی مضاعف ایرانیان نداشت. احساس کهتری ایرانیان در برابر غرب، موجب برقراری روابطی با کشورهای سلطه گر غرب شد که به مرور واژههایی چون، غرور ملی، منافع ملی، وطن پرستی، کیان کشور، و واژههایی از این دست را از قاموس برخی از زمام داران این مرز و بوم محو کرد و پول پرستی و جاه طلبی تعیین کننده خط مشی روابط سیاسی، نظامی و تجاری سردمداران ایران با دول استعمارگر غرب شد.در این دوره، شاهد این واقعیت تلخ هستیم که گرفتن پول و زر به اسم هدیه و به رسم رشوه، سادهترین و معمولترین و بیپردهترین کاری بود که زمام داران از صدر تا ذیل انجام میدادند، و نمایندگان دول استعمارگر غرب با وقوف بدین معنی، قادر بودند هر نوع قراردادی را با پرداخت پول و طلا منعقد سازند. چنان که سرجان ملکم نماینده کمپانی هند شرقی، که در عصر فتحعلی شاه قاجار به عنوان سفیر دولت انگلستان به ایران آمد، به منظور عقد قراردادهایی، مأموریت داشت با دولت ایران از دو راه، داخل اتحاد شود: اول: سالی سه یا چهار لک روپیه برای مدت سه سال به دولت ایران بدهد و مساعدت آنها را جلب کند، دوم: به شاه و وزرای او مبلغی رشوه بدهد و آنها را به طرف دولت انگلیس جلب کند.
کاپیتان ملکم پس از مطالعه دقیق، طریق اخیر را اتخاذ کرد، در کیسه های پول را باز کرد و به مقصود خویش نائل گردید.(محمود 1353، ج1: 54)، در این رابطه سرجان ملکم در یادداشتهای خود مینویسد: (در ایران) هر اشکالی تحت تأثیر طلای دولت انگلیس به طور معجزه آسایی از پیش پا برداشته میشود.(محمود 1353، ج1: 54)
خصلت پول پرستی برخی از رجال سیاسی عصر قاجار نه تنها مورد توجه سرجان ملکم، سیاست مدار کهنه کار انگلیسی قرار گرفته بود، بلکه این خصلت در زمام داران عصر قاجار، آن قدر مشهود بود که حتی نظامیانی چون ژنرال گاردن فرانسوی و همراهش ژنرال تره زال نیز بدین خصلت اشاره کردهاند. ژنرال تره زال مینویسد:"عیب کلی اعیان ایران که برطرف کردن آن مشکل مینماید. حرص ایشان است. پول در این مملکت معبود ملی است. بهترین طرحها اگر اندک معارضهای با منفعت فلان وزیر داشته باشد، زیر پا میرود." هم چنین ژنرال گاردان در این مورد مینویسد: مردم این جا، همه فوق العاده پول پرستند. (محمود 1353، ج1: 97) رضاقلی خان هدایت در کتاب تاریخ خود، در جزء وقایع سال 1215 هجری در مورد ورود سرجان ملکم و همراهانش به شیراز مینویسد: به اشارت پادشاه کامکار، چراغ علی خان، وزیر بینظیر، و امرای دربار شاه زاده حسین علی میرزا، حکم ران فارس و اعیان فارس به بازدید او سرجان ملکم رفتند و او به هر یک در خور درجات ایشان هدایایی داد و در جود و بذل و بخشش به گشاد. و این «ملکم صاحب» سفیری عاقل، «باذل» و خوش تقریر و دانا بود.(محمود 1353 ج1: 31-32)
بدین ترتیب انگلیسیها به سهولت موفق به عقد قراردادهایی میشدند که هر یک میتواند سند بلاهت و سفاهت سردمداران قدر قدرت و پادشاه جهان مطاع ایران تلقی شود. هم چون قرارداد زیر که فقط میتوانست توسط پادشاهی توشیح شود که به قول مورخین «همیشه شیفته و مفتون هدایا و پیشکشهای انگلیسیها بود و همیشه مرهون احسانهای دربار لندن». پادشاهی که وزیر امور خارجهاش شخصی چون «میرزا ابوالحسن خان شیرازی» باشد که متجاوز از بیست و پنج سال، سال یک هزار و پانصد تومان از انگلیسیها مقرری دریافت مینمود.
و اما فرازهایی از این قرارداد که تعمق در آن به ویژه با عنایت به این نکته که قرارداد با کشوری غیر مسلمان منعقد میشود و توجه به این که در قراردادی که چندی بعد با انگلیسیها منعقد میشود مدتها طرفین در این مورد که تاریخ هجری مقدم نوشته شود یا تاریخ میلادی با یکدیگر بحث و جدال داشتهاند. و دیگر این که در این روزگار، افغانستان جزئی از سرزمین ایران محسوب میشد و امرای آن دست نشانده سلاطین ایران بودند. محمود محمود در کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم در رابطه با این قرارداد مینویسد: سرجان ملکم که در این موقع به کاپیتان ملکم معروف بود، در دسامبر 1800 مطابق 1215 هجری قمری به همراه هیأتی وارد تهران گردید و در اندک مدتی موفق شد به این که قرادادی سیاسی و معاهدهای تجاری را بین دولتین ایران و انگلیس در تاریخ ژانویه 1801 مطابق 12شعبان 1215هجری قمری منعقد سازد. این است خلاصه قرارداد سیاسی که تحت پنج ماده به امضای کاپیتان جان ملکم نماینده مختار و مأمور مخصوص دولت انگلستان و حاجی ابراهیم خان، صدر اعظم دولت علیه ایران در تاریخ فوق به تصویب رسیده است. در مقدمه قرارداد، اول به حمد و ثنای خداوند متعال شروع نموده، بعد از آن از آیات قرآن چند آیه شاهد آورده میشود پس از آن به درود پیغمبر اکرم و سایر ائمه اشاره کرده شرح مبسوطی از اتحاد و اتفاق سخن رانده است بعد تعریف و توصیف زیاد از اتحاد بشر و استحکام آن بین ملل عالم نموده، پس از آن شرح مبسوطی از فتحعلی شاه تعریف و توصیف نموده جمله را با تعریف از مقام و القاب حاجی ابراهیم خان صدر اعظم تمام میکند بعد از مقدمهی فوق، چند سطری هم در تعریف و توصیف کاپیتان سرجان ملکم بیان نموده و به ثنای پادشاه انگلستان و دعای فرمانروای هندوستان مقدمه را با این عبارت پایان میدهد: این معاهده که بین دو مملکت معظم است وسیله و رابطه محکمی خواهد بود که نسلاً بعد نسل آنها را به هم مربوط نماید و هر دو دولت، همیشه تا دنیا باقی است بر طبق قرارداد ذیل عمل خواهند نمود.
ماده اول: تا خورشید جهان افروز بر ممالک دولتین معظمتین پرتوافکن است و عالم را منور میگرداند، این اتحاد و یگانگی هم بین دولتین در صفحه روزگار باقی خواهد ماند و ریشه شرم آور دشمنی و نفاق برای همیشه قطع خواهد گردید و جای آن را ترتیباتی خواهد گرفت که اسباب کمک و مساعدت بین دو ملت باشد و علل کینه و فساد تا ابد محو خواهد گردید.
ماده دوم: هرگاه پادشاه افغانستان تصمیم بگیرد که به هندوستان حمله نماید، چون سکنه هندوستان رعایای اعلی حضرت پادشاه انگلستان میباشد، یک قشون کوه پیکر با تمام لوازم و مهمات آن از طرف کارگذاران اعلی حضرت قَدَر قدرت شاهنشاهی ایران به افغانستان مأمور خواهد شد که آن مملکت را خراب و ویران نماید و تمام جدیت و کوشش را به کار خواهد برد که آن مملکت به کلی مضمحل شده و پریشان گردد. (محمود 1353 ج1: 34)
این عهدنامه تعرضی - دفاعی که بر مبنای آن، در قبال دفاع ایران از هندوستان، دولت انگلیس نیز متعهد شده بود هرگاه ایران مورد تهاجم بیگانگان قرار گیرد به کمک او بشتابد. برای انگلیس پشیزی ارزش نداشت. چنان که به هنگام جنگهای ایران و روسیه، انگلیس کوچکترین اقدامی در جهت کمک به ایران انجام نداد. ولی ایرانیان ساده دل سخت بدان دل بسته بودند. جان ویلیام کی در جلد اول تاریخ جنگهای افغانستان مینویسد: در سال 1800 که ملکم وارد ایران شد و آن عهد نامه تعرضی - دفاعی را با دولت ایران منعقد نمود. عمال فرانسه خیلی سعی و کوشش نمودند که حسن ظن و عقیده شهریار ایران را نسبت به انگلیس متزلزل کنند ولی ممکن نشد. باز فرانسویها مأیوس نشدند و مکرر اقدام نمودند تا این که دربار ایران به عبارت ذیل به آنها جواب آخری را داد: اگر خود ناپلئون هم وارد تهران بشود اجازه ورود به حضور قبله عالم داده نخواهد شد. سپس محمود محمود میافزاید: این بود علاقه شهریار ایران به عهد و پیمان خود، اما دولت انگلیس و حکومت هندوستان، ایران را فراموش نمودند و به خواهشهای آن بیاعتنایی کردند و نماینده پادشاه ایران (محمد بنی خان) را مایوس نمودند. او ناچار در اول ژانویه 1807 با دست خالی از هندوستان حرکت کرده و به ایران مراجعت کرد و فتحعلی شاه را به کلی از مساعدت انگلیسیها در جنگ روسیه تزاری مایوس نمود.(محمود 1353، ج1: 52-53)
جنگهای ایران و روس و عقد قراردادهای گلستان و ترکمانچای
در سال 1804 میلادی نخستین جنگ ایران و روس آغاز شد. و این پس از جدا ساختن "گرجستان" از ایران توسط روسها بود، که ایران به امید کمک انگلستان، خود مقدمات این جنگ را فراهم ساخت. اما پس از آگاهی از عدم تمایل انگلیسیها به هم کاری، دربار ایران به ناپلئون که در سال 1804 به امپراتوری رسیده بود. متوسل شد. در سال 1807 میلادی 1222.ق معاهده فین کین اشتاین بین ایران و فرانسه منعقد گردید و فرانسه متعهد شد از ایران در برابر روسیه دفاع کند و از نظر سلاح و آموزش سربازان ارتش ایران، کمک کند. در پی این معاهده هیات ژنرال گاردان به ایران سفر کرد. ولی هنوز گاردان و همراهان در راه بودند که ناپلئون با روسیه صلح کرد و طبعاً تعهدات خود را زیر پا گذاشت.(آرین پور 1355، ج2: 3) در سال 1807 (1212ق) الکساندر اول امپراتور روسیه پس از شکستهایی که در اروپا از ناپلئون خورده بود در شهر تیلسیت (Tilsit) از بلاد پروس شرقی با او ملاقات کرد و دو امپراتور بر ضد انگلیس معاهده بستند و ناپلئون در این جا با وجود معاهده فینکن اشتاین ابدا از ایران و میدله گرجستان سخنی به میان نیاورد و متحد سابق خود یعنی فتحعلی شاه را که با آن همه چاپلوسی و تملق در رشته اتحاد داخل نموده بود در مقابل روسیه یکه و تنها گذاشت. (اقبال آشتیانی، بیتا: 774)تعهدات انگلیس به ایران طی عهدنامه های 12مارس 1809 (که سر هرفورد جونز واسطه عقد آن بود) و قرارداد 14مارس 1812؛ (که سرگور اوزلی در پی انعقاد آن بود) مبنی بر حمایت از ایران در برابر روسیه نیز فریبی بیش نبود. و حاصل این جنگها شکست ایرانیان بود و معاهدهی گلستان که در قریه گلستان از محال قراباغ با وساطت سر گور اوزلی سفیر انگلیس (که به جای سر هارفورد جونز منصوب شده بود) با حضور نماینده ایران حاجی میرزا حسن خان در تاریخ 29شوال 1228هجری (24اکتبر 1813میلادی) به امضا رسید. طبق این معاهده ننگین ایران قبول کرد که جمیع ولایاتی را که تا آن تاریخ روسها ضبط کرده بودند، ملک ایشان بشناسد. به این ترتیب گرجستان و ولایات ساحلی دریای سیاه و باکو و دربند و شروان و قراباغ و شکی و گنجه و موقان و قسمت علیای طالش به روسیه واگذار شد. به علاوه حق کشتیرانی در دریای خزر از ایران سلب شد. در عوض روسیه تعهد کرد که نیابت سلطنت عباس میرزا را در ایران به رسمیت بشناسد و رساندن او را به سلطنت متعهد شود(اقبال آشتیانی، بیتا: 783-784) ورهرام مینویسد طبق این معاهده روسیه تنها کشوری شناخته شد که میتوانست در بحر خزر کشتیهای جنگی داشته باشد از اینها گذشته مرز جدید بین دو کشور در این عهدنامه دقیقاً مشخص نشد و همین امر بود که 13سال بعد مجدداً باعث جنگ ایران و روس شد. (ورهرام 1385: 63)
به بهانه اختلافات مرزی، بین ایران و روسیه مجدداً جنگی درگرفت که باز نیز انگلستان از کمک به ایران خودداری ورزید. حاصل این جنگ که با میانجی گری انگلیسیها پایان یافت انعقاد قرارداد "ترکمانچای" در سال 1243ق (1828م)، منعقد گردید و طبق آن ایروان و نخجوان و بقیه اراضی ماوراء رود ارس از پیکر ایران جدا گردید و بار سنگین خسارات و غرمات اردوکشی به دوش ایران افتاد و این جنگها و شکستها، نفوذ روس را در ایران تحکیم و حق "کاپیتولاسیون" را برای اتباع روس و بعدها برای خارجیان دیگر تثبیت کرد.(آرین پور 1355، ج2: 4)
اصلاح طلبی و گرایش به غرب در زمان فتحعلی شاه
ناگفته نماند که در همین ایام به علت رفت و آمدهای مکرر هیات های مختلف سیاسی و نظامی اروپایی و روسی به ایران، مخصوصاً به آذربایجان فعالیتهای اصلاح طلبانهای که نتیجه آشنایی مسئولین بلندپایه ایرانی مستقر در تبریز، از پیشرفت و ترقی دول غرب و روسیه بود آغاز گردید. بنا به نوشته فریدون آدمیت: پیشروان اصلی مکتب اصلاح طلبی عباس میرزای ولیعهد و وزیر فرزانهاش میرزا بزرگ قائم مقام بودند و پس از میرزا بزرگ پسرش قائم مقام دوم در این راه گام برداشت. عباس میرزا و میرزا بزرگ پایه اصلاحات جدید را ریختند و مظاهر آن گوناگون بود. در ترقی قشون که توجه اصلی معطوف به آن بود "نظام جدید" را درست کردند و پیشرفت خوبی داشت. در جهت بنای صنعت جدید از یک سو کارخانه های توپ ریزی و تفنگ سازی و باروت سازی ساخته شد که به درد کار نظام میخورد. از سوی دیگر به استخراج معادن آهن و سرب و مس پرداختند. به علاوه عباس میرزا فرمان آزادی استخراج معادن را صادر کرد و حتی در این اندیشه بود که صنعت گران و هنرمندان فرنگی را به عنوان مهاجر به ایران بیاورد تا فنون غربی را رواج دهند. از اینها گذشته دستگاه های پنبه ریسی و پشم ریسی و پارچه بافی برپا کرد. و در صنعت پارچه بافی "آرمسترونگ" انگلیسی همتی به خرج داد. در جهت عقلی و رواج دانش جدید نیز کارهایی صورت گرفت عقاید کپرنیک و اصول علمی نیوتون شناخته شد و عباس میرزا خود، نزد یکی از افسران فرانسوی به آموختن فن ریاضی پرداخت. به فرستادن شاگردان ایرانی به اروپا دست زدند. شاگردان ایرانی در انگلستان طب و مهندسی و حکمت طبیعی و نقشه برداری و صنعت چاپ و برخی فنون دیگر را آموختند.از کارهای دیگر تأسیس چاپ خانه و ترجمه پارهای کتب فرنگی بود. مقالههایی چند از دایره المعارف بریتانیا، به فارس برگردانده شد و نخستین کتابهایی که به چاپ رسید در فن آبله کوبی بود. عباس میرزا کتاب خانهای از آثار مؤلفان فرانسوی و انگلیسی و روسی گرد آورد. خاصه به ترجمه تاریخهای اروپایی علاقه داشت. انگیزهاش ظاهراً در این کار، دریافتن علل ترقی مغرب زمین و انحطاط و واماندگی وطن خویش بود. آثار خوبی که در آن زمان ترجمه شد عبارتند از: «تاریخ تنزل و خرابی دولت روم»، اثر تاریخ نگار نام دار انگلیسی «گیبون»، «تاریخ پطر کبیر و شارل دوازدهم» به قلم «ولتر»، «تاریخ اسکندر» و چند کتاب در احوال «ناپلئون اول». (آدمیت 1355: 361-261)
گرایش به غرب در زمان ناصرالدین شاه
عصر ناصری، در واقع عصر توجه بیش از پیش به غرب و تمایل به اخذ دستاوردهای تمدن غرب بود. همان گونه که اشاره شد. پس از شکستهای پی در پی ایران در برابر روس در زمان فتحعلی شاه قاجار، رفت و آمدهای مستشاران نظامی، میل شدید ایرانیان به ویژه عباس میرزا، فرزنده فتحعلی شاه ولیعهد ایران را به اخذ و ترویج فنون و صنایع نظامی و غیرنظامی جدید اروپا برانگیخت. در واقع در این دوره راه ورود تمدن غرب به ایران آذربایجان بود. لذا نهضت تجددخواهی از آذربایجان که با روسیه و عثمانی هم مرز و به اروپا نزدیکتر بود، شروع شد و تبریز مرکز مهم فعالیتهای نظامی و سیاسی ایران گردید. اقامت ناصرالدین شاه در دوران ولایتعهدی و امیرکبیر در تبریز، در طرز تفکر و تجددخواهی آنان تأثیر فراوان داشت. مسافرت ده ماهه امیرکبیر در تبریز، در طرز تفکر و تجددخواهی آنان تأثیر فراوان داشت. مسافرت ده ماهه امیرکبیر به روسیه به عنوان دبیر هیأت نمایندگی ایران به سرپرستی خسرو میرزا و انس و خدمت در دستگاه عباس میرزا ولیعهد، میرزا بزرگ قائم مقام (میرزا عیسی) و (پسرش میرزامحمد) قائم مقام دوم، تأثیر به سزایی در روحیه تجددخواهی امیرکبیر گذاشته بود که این احساسات، قهراً توسط وی به ناصرالدین شاه انتقال یافت. و چنان که میدانیم ناصرالدین شاه در ابتدای سلطنت به شدت تحت تأثیر امیر بوده و در اجرای منویات وی، اقدامات تجددخواهان های، انجام داد. امیرکبیر در دوره کوتاه صدارت خود(سه سال و سه ماهه) اقدامات ارزندهای انجام داد که بیان همهی آنها موجب تطویل کلام است. اما از جمله کارهای تجدد خواهانه او اعزام دانشجو به خارج از کشور به منظور اخذ دستاوردهای تمدن غرب بود که سابقه آن به دوران ولایتعهدی عباس میرزا برمی گشت. استخدام معلمین و استادان اروپایی، نشر روزنامه و ترجمه کتب و تأسیس مدرسه عالی در تهران از دیگر کارهایی بود که وی بدین منظور انجام داد. تأسیس مدرسه دارالفنون به منظور تعلیم طب و فنون نظامی و السنه خارجی از جمله کارهایی بود که پس از عزلش به ثمر نشست. اما همه این اصلاحات با تضییقات و محدودیتهای عدیدهای روبرو میشد که حاصل مناسبات سیاسی ایران با دول غربی بود. به عنوان مثال اعزام دانشجو در زمان او نیز متأثر از همان معذوراتی بود که در زمان عباس میرزا حاکم بود. خاطر نشان میسازد که اعزم دانشجو به غرب همواره متأثر از رابطه سیاسی ایران با کشور مقصد و میزان سردی و گرمی روابط فی مابین بود و توان و تخصص کشورهای مختلف غربی به منظور پرورش جوانان در رشته های مختلف علمی، و نیاز کشور و خواست دانشجویان هرگز مورد توجه سیاست مداران و اولیاء امور نبود. به عنوان مثال در مورد اعزام نخستین گروه دانشجویان به غرب در زمان فتحعلی شاه قاجار به همت عباس میرزای ولیعهد و قائم مقام فراهانی، نوشتهاند: قرار بود این گروه به فرانسه اعزام شوند ولی چون میسر نشد، این گروه به انگلستان اعزام شدند.(آدمیت 1355: 167) آشنایی با تحولات سیاسی آن عصر این واقعیت را متبادر به ذهن میسازد که تصمیم اولیه اعزام دانشجو به فرانسه در پی برقراری روابط سیاسی ایران و فرانسه به منظور مقابله با روسیه تزاری اتخاذ گردیده بود، ولی صلح ناپلئون با روسیه طبق قرارداد تیلسیت و ناامیدی ایران از کمک نظامی فرانسه در جنگ ایران با روسیه و گرایش مجدد ایران به انگلستان، قهراً بر تصمیم انتخاب کشور میزبان برای اعزام دانشجویان نیز اثر گذاشته و در نتیجه دانشجویان ایرانی به انگلستان اعزام شدند. بنابراین آن چه مورد عنایت زمام داران نبود، زمینه های علمی و فنی دو کشور فرانسه و انگلیس و نیاز دانشجویان ایرانی به فراگیری علوم و فنون مورد نیاز ایران بود. بر همین سیاق مدت مدیدی، همین روابط سیاسی با روسیه، انگلیس و فرانسه تعیین کننده هر نوع ارتباطی با این کشورها بود. در زمان امیرکبیر نیز تلاش میشد همین مناسبات سیاسی، تنها عامل تعیین کنندهی حاکم بر روند فعالیتهای تجدد طلبانه ی مبتنی بر اخذ دست آوردهای تمدن غرب باشد. لذا تصمیم امیرکبیر در انتخاب معلمین دارالفنون از اتریش، کاری خلاف عادت معهود، و روال مألوف بود. چنان که دکتر پلاک اتریشی با درک اندیشه امیر مینویسد: امیر نظام با وجود تجربه های تلخ، و مخالفت سختی که نسبت به نفوذ بیگانگان داشت، یقین میدانست که بدون جلب معلمان خارجی مقصودش حاصل نخواهد شد. اما نظر امیر آن بود که معلمان خارجی باید از مداخله در امور سیاسی مملکت خودداری نمایند، و تنها به کار تدریس بپردازند. به همین ملاحظه از استخدام معلم روسی و انگلیسی و فرانسوی صرف نظر کرد.(آدمیت 1355: 356)این امر موجب نارضایتی سفیر انگلیس شد و درصدد بود امیرکبیر را از این تصمیم منصرف سازد. وی در نامهای به پالمرستون نوشت: تصمیم میرزا تقی خان در بنای مدرسهای برای تعلیم فنون نظامی به جوانان ایرانی نمونهی بارزی است از یک دندگی و یا استقامت او، و بدون شک نقشه خود را پیش خواهد برد. همین که شنیدم میخواهد برای این مدرسه استادان و معلمین آلمانی استخدام کند، با او ملاقات کردم و خاطرنشان ساختم که اغلب دولتهای آلمانی، کاملاً تحت نفوذ روسیه هستند و آوردن معلم از آن جا فرقی با استخدام از روسیه ندارد. این مطلب را خاصه در مورد اتریش تاکید نمودم. ولی ندیدم که حرفهای من درباره اتریش در امیر تأثیری بکند.(آدمیت 1355: 291-292) امیرکبیر علی رغم نارضایتی وزیر مختار انگلیس با استخدام معلم از آلمان و اتریش، «ژان داوودخان» را در سال 1266 برای استخدام معلمین به اتریش، نمسه و پروس فرستاد و از آوردن استادان انگلیسی، فرانسوی و به طریق اولی، روسی اجتناب کرد و خواست خود را در این امر تحقق بخشید.(آدمیت 1355: 356)
با قتل امیرکبیر که مانع و رادعی در برابر فساد درباریان و زد و بندهای وابستگان به سفارت روس و انگلیس بود، مجدداً راه برای رشوه گرفتنها و خیانت ورزی ها و وطن فروشی برخی از زمام داران این مرز و بوم باز شد و مأمورین دول غربی که به خصیصه پول پرستی درباریان ایران واقف بودند از بذل هدایا جهت رسیدن به مطامع خود، کوتاهی روا نمیداشتند.
وابستگی به بیگانگان و گرفتن رشوه از نمایندگان دول غربی به هراسم و رسم، چنان در بین برخی از رجال سپاسی ایران شایع بود که غالب آنان به وابستگی خود به یکی از دو قطب قدرت یعنی انگلیس و روسیه افتخار نیز میکردند. و داشتن برچسب روسوفیل و انگلوفیل نه تنها موجب سرافکندگی رجال دربار قاجار نبود، بلکه موجب تفاخر آنان نیز بود و در مجامع سیاسی و جلسات رسمی و غیررسمی از سیاست دول مذکور دفاع کرده و با یکدیگر مباحثه و گاهی مشاجره و مناقشه میکردند. همین وابستگیهای مبتنی بر جیره خواری و مواجب گیری، در عقد قراردادها و معاهدات سیاسی، نظامی و تجاری دخیل بود. چنان که در نیمه دوم دوره سلطنت ناصرالدین شاه، عدهای از خارجیان تقاضای بهره برداری از معادن و سایر منابع کشور را کردند و برخی از آنان نیز توانستند امتیازاتی کسب کنند اولین و مهمترین آنها عبارت از امتیازی بود که در 1289ق(1872م) به بارون رویتر «Baron George de Reuter» اعطا شد(ورهرام 1385: 78) اقبال آشتیانی در مورد این قرارداد مینویسد: سال قبل از اولین سفرشاه به فرنگ، «سپه سالار» امتیاز خط آهنی را در ایران از رشت به تهران و از تهران به خلیج فارس به مدت هفتاد سال به یک نفر از اتباع انگلیس به نام بارون رویتر واگذاشت، و قرار شد که اگر صاحب امتیاز از اول سال 1291تا 15 ماه بعد شروع به کار نکند 40000 لیره انگلیسی به ایران دادنی باشد. این امتیازنامه که تقریباً تمام اختیار امور اقتصادی ایران را در مدت هفتاد سال، به یک تن خارجی وامی گذاشت و حق استخراج عموم معادن کشور (به اسثنای طلا و نقره و احجار کریمه)، و استفاده از تمام جنگلها، و قنوات و مجاری آبها، و حق صدور همه نوع محصولات مملکتی، و تأسیس بانک و پست و تلگراف و کارخانجات و غیره را به او میداد به هیچ وجه با منافع ایران سازش نداشت. پی بردن ایران به خبط و خطای خود و سختی اجرای آن برای رویتر موجب شد که بالاخره این قرارداد به مرحله اجرا درنیاید، و ایران ودیعه رویتر را به نفع خود ضبط کند. پی گیری رویتر بر بازپس گرفتن ودیعه مذکور و نظر ایران بر استمالت از او موجب شد که در 27جمادی الاولی سال 1306 امتیاز تأسیس بانک شاهی به مدت 60سال به بارون مذکور واگذار شود و حق انتشار پول کاغذی منحصراً به آن بانک اعطا گردد(اقبال آشتیانی، بیتا: 837-838) جالب این که نوشتهاند: واسطه عقد این قرارداد، میرزا ملکم خان بود. میرزا ملکم خانی که ناظم الاسلام کرمانی «مولف تاریخ بیداری ایرانیان» ضمن تجلیل از وی، از قول ظل السلطان در تاریخ مسعودی مینویسد: این شخص فیلسوف و معلم اول است، خالی از اغراق، به عقیده من مثل ارسطاطالیس و افلاطون است. بلکه از علوماتی که امروز هست و آن روز نبوده و در دو هزار، سه هزار سال قبل، بر آنها برتری دارد». (ناظم الاسلام کرمانی 1346: 150)
آری همین منادی آزدی خواهی و اصلاح طلبی و مروج قانون، در تمام مدتی که در دستگاه حکومت ناصرالدین شاه دارای سمت رسمی بود میکوشید برای انگلیسیها، امتیازاتی در ایران تحصیل کند که مهمترین آنها امتیاز «بارون جولیوس دو رویتر» بود که گفتهاند: ملکم مبلغی برای خود و پنجاه هزار لیره برای مشیرالدوله از بارون دو رویتر گرفته بود، (آرین پور 1355، ج1: 316) امتیازی که به قول لرد کرزن «عجیبترین امتیازی بد که یک دولت به موجب آن کلیهی منابع ثروت خود را به بیگانه میداد» (آرین پور 1355، ج 1: 316) نمونه دیگر اعطای این گونه امتیازات، واگذاری امتیاز انحصار تنباکو به یک شرکت انگلیسی بود. طبق این امتیاز ادارهی کلیه محصول تنباکو و فروش و صدور آن به مدت 50سال به شرکت رژی واگذار شد. که پس از فتوای مرجع بزرگ تقلید حاج آقا میرزا حسن شیرازی مبنی بر تحریم استعمال تنباکو، و تبعیت مردم از حکم وی در عدم استعمال دخانیات، این قرارداد لغو شد و ناصرالدین شاه مجبور شد مبلغ 500000 به عنوان غرامت به کمپانی رژی بپردازد. (ورهرام 1385: 78) اقبال آشتیانی اعطای این امتیاز و دیگر امتیازات مضره از جمله امتیاز قرعه و لاتاری را نیز در زمره سیئات میرزا ملکم خان ثبت میکند و مینویسد: امین السلطان [4] در ماه شعبان 1306 ناصرالدین شاه را به فرنگستان برد، و شاه در طی این مسافرت که سفر سوم او به اروپا بود، و از شعبان 1306 تا سفر 1307 به طول انجامید، به تشویق امین السلطان و دلالی ملکم خان ناظم الدوله، سفیر ایران در دربار لندن، که اصلاً از ارامنه جلفای اصفهان و مردی جاه طلب و بیمایه و شیاد و پول دوست بود، بعضی امتیازات بسیار مضر، به اتباع انگلیسی داد و گیرندگان این امتیازات با دادن رشوهی فراوان، به ملکم خان و امین السلطان و هدیه های گران بها به ناصرالدین شاه، به تحصیل آنها نائل آمدند و از جمله این امتیازات یکی حق قرعه کشی و لاتاری و افتتاح قمارخانه بود در ایران، که ابتدا ملکم اجازه آن را از شاه برای خود گرفت، سپس آن اجازه نامه را به هیئتی از صاحبان سهام انگلیسی فروخت. دیگر واگذاری امتیاز انحصاری خرید و فروش و تهیه تنباکو و توتون و انفیه ی ایران در داخله و خارجه، به شرکتی انگلیسی به مدت پنجاه سال بود. قرار این امتیاز نیز در طی سفر اخیر شاه در انگلیس داده شد ولی امتیازنامهی آن در 28رجب 1308 به امضاء رسید (اقبال آشتیانی، بیتا: 845) امتیاز قرعه و لاتاری و افتتاح قمارخانه را ناصرالدین شاه پس از برگشتن به تهران و آگاه شدن از مراتب طراری ملکم، فوراً ملغی نمود و مملکم مغضوب و معزول شد. لیکن دولت ایران هیچ وقت توفیق نیافت که پولهایی را که ملکم از این بابت از شرکاء، به نام دولت گرفته بود و خسارت آن به ایران رسیده بود را از او وصول نماید.(اقبال آشتیانی، بیتا : 845-846) مرحوم اقبال آشتیانی در مورد اقدامات اصلاح طلبانه در زمان ناصرالدین شاه مینویسد: عمدهی آشنایی ایران با تمدن جدید در دوره ناصرالدین شاه نتیجه بذل عنایت مخصوص سه تن از وزراء تجدد دوست اوست، اول امیرکبیر، دوم حاجی میرزا حسین خان مشیرالدوله سپه سالار اعظم که در دو سفر که شاه را به فرنگ برد به عیان محاسن و مصالح تمدن اروپایی را به او نمود، و بر اثر آن شاه به آوردن قسمتی از لوازم و تمدن جدید اقبال کرد، و سوم میرزا علی خان امین الملک که بعدها امین الدوله لقب گرفت. بعضی از تجار مثل حاجی محمد حسن اصفهانی «امین الضرب» و رجال دیگر مانند یحیی خان مشیرالدوله برادر سپه سالار، و اعتضادالسلطنه علیقلی میرزا نیز مؤید این نهضت بودند. از جمله اصلاحاتی که در این زمان در بخش ارتباطات صورت گرفت اصلاح پست توسط یک مستشار اتریشی در سال 1292 بود، و ایجاد یک خط تلگراف برقی بین قصر سلطنتی و باغ لاله زار در سال 1274، دو سال بعد به دستیاری علیقلی میراز اعتضادالسلطنه خط تلگراف بین تهران و سلطانیه کشیده شد و یک سال بعد آن را تا تبریز امتداد دادند. آوردن وسائل تأسیس ضراب خانه از فرنگستان به تهران در سال 1294 و بهره برداری از آن تحت نظر یک مستشار آلمانی و عدهای خبره فرانسوی. اقداماتی که در بخش حمل و نقل ریلی انجام شد عبارت بود از: احداث راه آهن بین تهران و حرم حضرت عبدالعظیم در سال 1301 و احداث خطی بین آمل و محمودآباد به همت حاجی محمد حسن امین الضرب در سال 1307 که به زودی از کار افتاد. امتیاز احداث خطی بین جلفا و تبریز و شعبه آن از صوفیان تا شرف خانه را روسها گرفته بودند که آن را در سال 1334 به اتمام رساندند. این خط بعد از معاهده 1339 بین ایران و دولت جدید روسیه به ایران واگذار شد. در بخش صنایع کارخانه چراغ گاز حاجی میرزا حسن خان سپه سالار که در سال 1297 دایر شد و کارخانه قندسازی کهریزک که به همت میرزا علی خان امین الدوله در 1317 راه افتاد و کارخانجات بلورسازی و چینی سازی و ابریشم تابی که همه را امین الضرب تأسیس نمود و تعداد بالنسبه زیادی کارخانه های دیگر از قبیل کبریت سازی و نساجی که همه به علت رقابتهای خارجی و نبودن سرمایه کافی و مردم خبره به زودی از کار افتاد. (اقبال آشتیانی، بیتا: 840 تا 843)
اصلاحاتی که در زمان مظفرالدین شاه محقق شد بیشتر به دست امین الدوله بود. لازم به ذکر است که در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه، تصدی ادارهی امور با میرزا علی اصغرخان امین السلطان بود، اما شاه وی را از هفت ماه صدارت، در اواخر 1314 معزول نمود و امین الدوله را از آذربایجان به تهران خواست و ریاست وزراء را در یازدهم ذی القعده آن سال به او واگذاشت و در رجب 1315 او را به صدرات منصوب نمود. امین الدوله در ایام صدارت خود جراید را آزاد و زیاد کرد و به تأسیس مدارس پرداخت و برای پیشرفت معاف انجمنی تأسیس نمود. وی برای سامان دادن به اوضاع بد مالی کشور و خزانه که حتی برای پرداخت مخارج اندرون شاه پولی نداشت، در صدد اداره منظم مالیه و گمرک بو خزانه برآمد و برای این کار علاوه بر جلوگیری از تقلبات و دزدیهای مستوفیان و مأمورین مالی به آوردن مستشاران خارجی اقدام کرد، از آن جمله سه تن بلژیکی که مشهورترینشان «نوز» بود برای نظم گمرک و ضراب خانه و پست خانه به ایران آورد. اقدامات امین الدوله برای تعیین میزان دخل و خرج کشور و تنظیم بودجه و جلوگیری از رشوه خواری و تأسیس عدلیه، مخصوصاً محدود ساختن مواجب و مستمری اطرافیان شاه موجب تحریک و دشمنی ایشان شد و بالاخره به مدد اعوان و انصار امین السلطان موجب شدند که شاه امین الدوله را از صدرات عزل و برای بار دوم امین السلطان را به صدارت برگزیند. دوره دوم صدارت امین السلطان که از 1316تا 1321 به طول انجامید موجب دو استقراض و لطمات جبران ناپذیری به کشور شد. وی به جای جلوگیری از حیف و میل ثروت کشور، برای تأمین هزینه های سفرهای بیهوده شاه به فرنگ دست به استقراض خارجی زد و در سال 1318 و 1320 دو فقره قرض منحوس از دولت روسیه کرد و عواید گمرک شمال ایران را برای استهلاک این قرضها در اختیار روسها گذاشت. در سال 1318 قرض دیگری از انگلیس شد و در مقابل آن عایدات شیلات دریای خزر و پست خانه و تلگراف خانه و گمرکات فارس و خلیج فارس به گرو این دولت رفت. (اقبال آشتیانی، بیتا: 850)
پی نوشت ها:
1. قسمتی از قاجاریه را که در ساحل راست گرگان سکونت داشتند یوخاری باش (یعنی ساکنان آن سر رودخانه) و مقیمین ساحل چپ اَشاقه باش (یعنی سکنهی این سر رودخانه) میخواندند و هر یک از این دو قبیله هم به تیره های دیگری منقسم میشدند.(اقبال آشتیانی، بیتا: 755)
2. محمود محمود بر این باور است که حاج ابراهیم کلانتر سابق که داستان خیانت وی به لطفعلی خان زند مشهور است. یکی از نخست وزیران وطن پرست ایران است و وی اولین شخصی است که گرفتار چنگال بیرحم سیاست خارجی گردید. گناه غیرقابل عفو این مرد نامی آن بود که مانع گردید فتحعلی شاه، پیشنهادهای مهدی علی خان بهادر جنگ فرستاده فرمانفرمای هندوستان را عملی کند، یعنی مانع شد، شاه ایران به افغانستان لشکر کشیده آن قسمت از قلمرو ایران را خراب و ویران کند و امیر آن روز کابل را از امارت خلع نماید. این گله را سال بعد سرجان ملکم از صدراعظم ایران نمود و ایراد کرد که چرا مانع شد شهریار ایران انتقام شیعه های ایران را از افغانهای سنی بکشد. صدراعظم ایران جواب میدهد: سیاست از مذهب جداست. صلاح نبود شاه برای یک چنین کار کوچکی یک قسمت از مملکت خود را ویران کند و سکنه آن را قتل عام نماید. از این جواب سرجان ملکم، صدراعظم ایران را شناخت و با افکار او آشنا شد.(محمود 1353، ج1: 124-125)
3. ضعف دولت مرکزی و دسیسه های دول بیگانه در این دوره زمینه ساز مذهب سازی و ترویج عقاید نو ظهور و در نتیجه انشقاق جامعه و بروز جنگها و آشوبهای مذهبی شد. یکی از فتنههایی که در زمان محمد شاه قاجار رخ نمود و دامنه آن به عصر ناصری کشید و پس از آن نیز همواره زمینه ساز مشکلات سیاسی و اجتماعی برای کشور بود، فتنه بابیه بود. در مورد چگونگی به وجود آمدن این فرقه عباس اقبال آشتیانی مینویسد: در اوایل دوره سلطنت فتحعلی شاه یکی از علمای شیعه بحرین به نام شیخ احمد بن زین الدین از اهالی احساء که در تشیع خود راه افراط و غلو میرفت، پس از مقیم شدن در عتباب در اصول دین بدعت گذاشت و از اصول خمسه دین سه رکن توحید و نبوت و امامت را پذیرفت و عدل و معاد (یعنی معاد جسمانی) را منکر شد و گفت که عدل هم مانند سایر صفات ثبوتیهی خداست و علت ندارد که آن را بالاختصاص رکنی از ارکان اصول دین قرار دهند و معاد جسمانی را هم به آن علت که بدن پس از مرگ نابود میشود منکر شد و گفت تنها از انسان ماده لطیفی به جا میماند و در این صورت در قیامت، رستاخیز جسم ممکن نیست. شیخ احمد احسائی اعتقاد به رکن دیگری را که پیروان او رکن رابع میخوانند لازم و از جمله اصول دین میشمرد و آن عقیده به یک نفر وکیل یا نایب از میان «شیعیان کامل» بود، که بین سایر شیعیان و امام غایب واسطه باشد. به عبارتی آنان، خدا را رکن اول (اصل توحید)، پیامبر را رکن دوم (اصل نبوت)، امام غایب را رکن سوم (اصل امامت) و نایب را رکن چهارم میدانستند، که شیخ احمد احسایی در این ایام خود را شیعه کامل میدانست (رکن رابع) پیروان شیخ احمد احسایی را شیخیه میخواندند.(اقبال آشتیانی، بیتا: 816-817) به عبارتی شیخیه میگویند: چون امام زمان فقط میتواند به وصال خدا نائل آید، و ما نیز بدون واسطه نمیتوانیم به وصال امام زمان نائل آئیم، باید واسطه و ربطی در بین باشد که ما را به آن حضرت ربط دهد، و آن شیخ است که آن را رکن رابع نامند، رکن اول، خداوند، و رکن دوم پیامبر، و رکن سوم امام، و رکن چهارم شیخ است، پس در غایت و نهایت، سیر ما به فنای در شیخ، و غایت سیر سیخ فنای در امام، و غایت سیر امام، فنای در حق است، و این چهار رکن لازم است.(حسینی تهرانی 1426، ج 5: 178)
پس از شیخ احمد ریاست فرقه شیخیه یعنی مقام شیعه کامل(رکن رابع) به یکی از شاگردانش که حاج کاظم رشتی بود رسید و سید تا سال 1259هجری قمری که فوت کرد از طرف شیخیه به این حیث شناخته میشد. بعد از وفات حاج سید کاظم رشتی بین دو تن از شاگردان او در باب جانشینی استاد رقابت درگرفت و هر کدام این مقام را از آن خود دانستند یکی حاج محمد کریم خان قاجار؛ دیگری سید علی محمد شیرازی. سید علی محمد به جای عنوان شیعه کامل و رکن رابع خود را باب خواند، و غرض او از اختیار این کلمه که از زمان غیبت کبری وکلای امام غایب را به همان عنوان خوانده بودند آن بود که او وسیلهی ارتباط یافتن با امام زمان و راه وصول به این فیض است. حاج محمد کریم خان هم چنین به ریاست شیخیه اصحاب شیخ احمد و سید کاظم ماند، در حالی که سید علی محمد به تدریج به تأسیس مذهبی تازه که بابیه خوانده شد قیام نمود. اندکی بعد سیدعلی محمد پای ادعا را بالاتر نهاد و خود را همان امام غایب دانست. وی کتابی آورد به نام «بیان» که آن را به زعم خود ناسخ قرآن میپنداشت. تا بالاخره او را که تحت حمایت معتمدالدوله مدتی در اصفهان میزیست پس از فوت معتمدالدوله در 1263 هجری قمری به دستور محمد شاه دست گیر و از اصفهان به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق زندانی کردند و در 1266 اعدام کردند.(اقبال آشتیانی، بیتا: 817-818)
4. پس از فوت مستوفی الممالک ناصرالدین شاه مقام صدارت را در عهده میرزا علی اصغرخان امین السلطان پسرآقا محمد ابراهیم آبدارباشی که در این تاریخ هنوز سی سال نداشت گذاشت و بعدها او را وزیراعظم لقب داد. امین السلطان تا آخر سلطنت شاه (و مدتی از دوران سلطنت مظفرالدین شاه) به صدارت باقی بود و چون مردی بسیار باهوش و دسیسه کار بود و به زودی بر مزاج شاه استیلا یافت و علاوه بر صدارت وزارت خانه های دربار و داخله و گمرک و خزانه و اداره ضراب خانه و حکومت بنادر را در دست خود گرفت. اما با وجود آن اقتدار چندان به اصلاح حال کشور و ترقی آن توجهی نداشت. (اقبال آشتیانی، بیتا: 844-845)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}